چهره زیبای تو برابر چشمانم


سیده مریم خاتمی / همسر حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی صدوقی

 (سيده مريم خاتمي، همسر حجت‌الاسلام و‌المسلمين محمدعلي صدوقي و چهارمين فرزند آيت‌الله سيدروح‌الله خاتمي در 16 اسفند 1327 در اردكان متولد شد. دوره ابتدايي را در اين شهر فرا گرفت. در آن زمان دبيرستان دخترانه‌اي در اردكان وجود نداشت ولي علاقه‌اش به تحصيل و نيز تشويق پدرش به مطالعه آزاد و فراگيري علم، سبب شد تا آيت‌الله خاتمي در سال 1346 او را به اصفهان نزد برادرش حجت‌الاسلام والمسلمين سيدمحمد خاتمي كه آن زمان در اصفهان مشغول تحصيل بود، بفرستد. همچنين او در مدت 12 سالي كه در قم اقامت داشت صرف و نحو عربي را آموخت. در سال 1347 در دانشگاه تهران پذيرفته شد و در رشته فلسفه به تحصيل پرداخت. علاقه به ادامه تحصيل، وي را دوباره به دانشگاه كشاند و در سال 1382، تحصيلات كارشناسي ارشد در رشته عرفان اسلامي را به پايان رساند. مریم خاتمی در سال 49 با شيخ محمدعلي صدوقي فرزند آيت‌الله صدوقي ازدواج كرد كه حاصل اين پيوند 3 فرزند دختر و يك پسر است.)

بهار بود و تو بودي و عشق بود و اميد


بهار رفت و تو رفتي و هرچه بود گذشت


چگونه رفتنت را باور كنم و چه سخت است تحمل نبودنت


قامت رسا و چهره زيباي تو هميشه در مقابل چشمانم است. وفاداري و خوبي‌هايت بر قلبم حك شده است. قلب شكسته‌ام به ياد تو مي‌تپد و زندگيم با سفارش تو براي فرزندانت تداوم مي‌يابد. تويي كه جز عشق به مردم و خدمت به خلق چيزي را نمي‌شناختي. حتي سلامتي و شادكامي‌ات را سخاوتمندانه در راه هدفت فدا مي‌كردي.


ماه رجب هميشه براي تو منشأ خير و بركت بود و آشكارا در اعمال و رفتار تو نمودار مي‌شد. هركس با تو بود تفاوت اين ماه را درك مي‌كرد. حركات و سكنات تو، نيايش‌ها، رازگويي‌ها، اعمال تو همگي نشانگر علاقه وافر تو به اين ماه بود كه ماه خدا ناميده مي‌شود. هيهات! هيهات! امسال حالت و آرامش تو متفاوت بود. نمي‌دانم شايد زمزمه «این‌الرجبيون» در گوش جان تو طنين‌انداز شد و جسم خاكي تو تحمل روح پاك تو را نداشت و روحت به سوي معبودت پر كشيد و غم فراقت دل‌هاي ما را شكست.


سه سال پيش درست در همين روز سحرگاه 29 رجب مادر گرامي‌ات به ملأ اعلا پيوست و تو چه عاشقانه مادرت را دوست داشتي، احترام و علاقه تو به مادر زبانزد خاص و عام بود كه شرحش را بايد به وقتي ديگر گذاشت.


عجب تقدير رازگونه‌اي، شهادت پدر بزرگوارت نيز در همين روز (11 تير) بود. شايد خداوند تواضع و علاقه تو به والدينت را و عشق متقابل آنها به تو كه ما هميشه شاهد آن بوديم را سبب رقم زدن اين تقدير كرد؛ تنظیم رفتن‌ات با اين دو تاريخ. تا تاريخ وفات تو با شهيدي بزرگوار و عارف سالك واصل شهيد آيت‌الله صدوقي و زني پارسا و فداكار عجين شود.


عزيزم صفات نيك تو را، توان شمردنش براي من نيست.


متانت، سخاوت، عزت نفس، درايت، مردمداري ...


و از همه بيشتر حفظ آبروي اشخاص و سعه‌صدر تو بود هنگامي كه شب‌پره‌هايي كه تاب ديدن خورشيد را نداشتند، شب‌نامه‌هايي را عليه تو مي‌نوشتند و هزاران تهمت و افترا به تو روا مي‌داشتند و تو مي‌گفتي مي‌دانم از كجا آب مي‌خورد ولي هرگز به من كه همسرت بودم، ابراز نكردي. فقط مي‌گفتي من جوابشان را با مهرباني مي‌دهم و عقيده‌ات اين بود اگر آنها با منطق عقل و استدلال مي‌توانستند، نيازي به اين جفاكاري و نارويي نبود. سكوت تو در مقابل ابلهان چه معنادار و پرخروش بود در روزگاري كه خدعه و ريا، شغل و محل كسب عده‌اي شده است.


خط و خطوط‌هاي سياسي مرزها را جدا مي‌كند اما تو به يك چيزي انديشيدي و آن حفظ انقلابي كه خون‌ها برايش ريخته شده بود و حفظ كرامت انسان‌ها و مردمي كه هنوز بي‌هيچ چشمداشتي براي حفظ و سربلندي مملكت‌شان تلاش مي‌كردند. مردمي كه براي وطن و دينشان فرزندانشان را به ميدان فرستاده بودند. تو با مردم بودي و مردم با تو. مردم هيچ وقت دروغ نمي‌گويند و اين حقيقت روشن را در تشييع جنازه باشكوه تو كه به اذعان همه كمتر از تشييع جنازه پدر شهيدت نبود نشان دادند و علاقه‌شان را با اشك‌هايي كه بر گونه‌هايشان روا بود و دست‌هايي كه براي گرفتن جنازه تو بالا مي‌رفت كاملا نمايان بود.


همه اين مردم تو را فقط در تلويزيون و جايگاه نمازجمعه نديده بودند. گزاف نيست كه بگويم تك‌تك آنها با تو در ارتباط بودند، در مراسم عمومي تو با مردم بودي و در مراسم خصوصي آنها كه تو را مي‌ خواندند هيچ‌گاه دعوتشان را رد نمي‌كردي.


به ياد دارم روزها و شب‌هايي كه خسته و كوفته به خانه برمي‌گشتي و بي‌رمق بر جايگاهت مي‌افتادي و در پاسخ گلايه‌ام كه چرا چنين خودت را خسته و زار مي‌كني، مي‌گفتي مردمي كه دلشان به اين خوش است كه مرا ببينند و در مجالس‌شان شركت كنم، چرا دريغ داشته باشم.


قلب تو محكم بود چون با خدا بودي و مردم خداجوي را نيز پاس مي‌داشتي. سيل اشك مردم عزادار تو گواه خوبي و پاكيت بود. عزادار تو فقط خانواده تو نبودند بلكه مردم يك شهر بودند يا بهتر بگويم هركس كه حتي يكبار با تو روبه‌رو شده و صفات جميل‌ات را شاهد بود.


تو نمونه يك انسان ديندار و نمونه اخلاق اسلامي بودي. مگر نه اين است كه پيامبر بزرگ ما مي‌گويد «انّي بُعثتُ لاتممِ مكارم الاخلاق» اكنون تن خسته تو آرميده است ولي اين آرامش، آرايش ما را به‌هم ريخته است. چشم‌هايمان از ديدار تو محروم مانده است. ولي در مقابل تقدير الهي سر تسليم فرود مي‌آوريم و با ذكر او قلب‌هايمان را تسلي مي‌دهيم.


خداوند روح تو را قرين شادي و به همه عزادارانت صبر و شكيبايي عطا فرمايد.


منبع: هفته‌نامه شهروند امروز


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا